نقل بهشتی ما

یک ماه بدون بابایی!

1393/7/3 13:17
نویسنده : مامان
124 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلک مامان  امروز هفته ی 16 همون تموم میشه ووارد هفته ی 17 میشیم  امروز روز دوومی هست ک بابایی رفته مسافرت پری شب ساعت 12 شب سوار اتوبوس هاشدن ورفتن فرودگاه کرمان وروز بعد 7ونیم صبح پرواز داشتن خلاصه روز اخر نشد درست وحسلبی ازش خداحفظی کنم آخه عصرش ک با هم رفتیم بیرون  تاکارهای  نهایی رو انجام بدیم وشب هم ک خونواده ی بابایی اومدن خونمون  تاموقع رفتن پیشمون بودن وباهم رفتیم کنار اتوبوس ها  واونجام اینقدر شلوغ بود ک از دور فقط واسش دست تکون دادم  وخداروشکر جلو گریه مو گرفتم آخه شب قبلش موقع خواب اینقدر توبغلش گریه کردم ک  لباس بابا وموهای خودم خیس خیس شد ه بود  ومگه میتونستم  آروم شم تایکم اروم  میشدم باز یادم می اومد 1مااااااه بدون بابا وبازم هق هق گریم میرفت هوا باباهم فقط محکم بغلم کرده بود و گذاشت حسلبی گری ه کنم ودر نهایتم صداش در اومد وخواهش کرد ک وقتی نیست اینجوری گریه نکنم البته من بهش قول ندادم کرفت گریه نمیکنم  واسه همینم همش خداخداکردم شب بعدش ک میخواد بره اینجوری جلو همه گریه نکنم   ک نکردم وخومو کنترل کردم ولی بعدش ک برگشتیم خونه  مامانجون  وقتی تو اتاق تنها شدم بازم  اشکام ریخت وخیلی دلم گرفت ک چجوری تحمل  کنم این 1ماه رو وکلی هم واسه بابا ومسولیت  سنگین سفرش دعا کردم خلاصه دیروزم خییییلی دلم براش تنگ شده بود  از دیشبم مامان شدیدا سرماخورده وگلودرد بدی گرفته امروز با دکترمون تماس گرفتم واونم گفت چ دارویی بخورم  از پری شب ک بابا رفته کلی به هم پیامک دادیم وگزارش لحظه ب لحظه رو رد وبدل کردیم و ایشالله فردا صبح هم براش آش پشت پا میپزم بابا لب تاب ودوربین رو برده ومامان  رو حیرون کرده الان دارم بابدبختی  باگوشی دایی علی واست  پست میذارم باباهم قرار شده  هر وقت بیکار شد ووقت کرد ب وبت سری بزنه وبرات نظر بذاره  امیدوارم زود بتونه   بیادو ب وبت سر بزنه همسری عزیزم خیلی  عاشقتم  از راه دور میبوسمت  یه عالمه  دعا واسه نی نی نقلی ومامانش  یادت نره  ♥ 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)