نقل بهشتی ما

پایان هفته ی38

1393/12/7 23:27
نویسنده : مامان
167 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل مامان باورم نمیشه از فردا وارد هفته ی 39 میشیم وهنوز ازشماخبری نیست چند روز قبل ک برای دیدن مامای خصوصی رفته بودم مطب دوست مامان ک گفتم مامابوده وتو کلاس یوگا باهاش آشناشدم اونم معاینم کرد وکلی ازلگنم تعریف کرد وگفت دهانه ی رحمت 2سانت بازه لگنت عالیه وسر نی نی هم پایینه بعدهم چندتا ورزش بهم یاد داد تا این روزای آخر انجام بدم ویه سری توصیه ها برای روزی ک دردام شروع میشه کرد این که چیا برا ییمارستانبردارم وچیا بخورمو اینکه درد زایمان چ مدلی هست وخلاصه شبش بابایی رفت سرکار ومن خونه مامانجون بودم شب یه حس خاصی داشتم ضمن اینکه لکه بینی داشتم البته تو معاینه ی هفته ی 37هم ک دکتر برام انجام دادتادوروزی لکه بینی داشتم ولی اون شبم علاوه برلکه بینیم زیر دلمم درد اومده بود و هرچند وقت یبار شدید شکمم منقبض میشد ومثل سنگ سفت ودردناک میشد و 10،20 دقیقه بعدش ول میشد گاهی ده دقیقه ب ده دقیقه میشد و گاهی هم فاصلش بیشتر میشد ومنظم نبود چون میدونستم ک درد زایمان هرلحظه فاصلش کمتر میشه شروع کردم ب یاد داشت زمانها ک اصلا هم منظم نبود خلاصه این اولین تجربه ی من بود ازاین نوع درد ومن اون شب استرس گرفتم ک نکنه قراره امشب اتفاقاتی بیفته و از زن عمو سوال کردمو وضعیتم رو بهش  گفتم واونم گفت اینا انقباضه وممکنه دخترک بخوادبیاد ازطرفی هم همون شب 3اسفند یه برف خیلی قشنگ شروع ب باریدن گرفته بود ومنم داشتم وسایل تزئینی اتاق تورو اماده میکردم ومهمتر اینکه بابایی سر کار بود من باخودم گفتم وای امشب نه اگر بخوای بیای باباجونی نیست دوست دارم هروقت میخوای بیای باباهم باشه گلم خلاصه تا ساعتای2 خواب نمیرفتم ودر نهایت خوابیدم وصبح هم خبری نبود از اون شب ب بعد دیگه انقباضات شروع شده ولی دردناک نیستن مثل اون شب  فقط شکمم سفت میشه مثل سنگ آراماین روزا کارم شده رفتن ب نی نی سایت و خوندن خاطرات زایمان طبیعی  واقعا جالبن والبته بسیار مفید با خیلی هاشونم اشکم در میاد مخصوصا اون لحظه ای ک همشون از متولد شدن نی نی هاشون نوشتن ک واقعا رویایی وجذابه همش خودمو تو اون لحظه تصور میکنم یعنی میشه خدا جون راضی ام ب رضای تو هرچی برادخترک نازم صلاح میدونی همون شه ایشالله بابایی ک کلی دلتنگته و همش میگه بیا دیگه طاقتم تموم شدهمتنظر 3اسفند هم پسر خاله ی مامان محمد آرسام کوچولوبدنیا اومد و من وقتی رفتم دیدمش خیلی نقلی بود اخه وزنش کم بود و2600بوده وقتی گریه میکرد دلم ریش میشد همش باخودم میگفتم کاش منم الان دختری رو میتونستم بغل کنمبغل اخراش دیگه نزدیک بود اشکم در بیاد بس ک گریه میکرد این محمد ارسام کلا این روزای آخر بیش از حد حساس شدم و سریع اشکم میریزهخندونکدست خودم نیست فدای دختر نازم زود بیا ک دیگه با باباجون دلمون ترکید راستی گفتم دلمون ترکید اگر بدونی با شکم مامان چ کردی وحشتناک ترک خورده جالبه با اینکه از ماه5مرتب باروغن بادام شیرین چربش کردم ولی بازم کلی ترک خورده فدای سرت بقول زن عمو این بخاطر بهترین اتفاق زندگیمونه واصلا مهم نیست دعا میکنم باری همه ی کسایی ک ارزودارن شکمشون باین دلیل ترک بخوره زود ب ارزوشون برسن امینچشمکبوس

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان عفیفه
10 اسفند 93 7:31
سلام عزیزم.ان شاءالله نی نیت بسلامت میادتوبغلت زایمان اصلاچیزوحشتناکی نیست.دردای اولش مثل دردای زمان پریودیه.اون دردشدیدش مال یک ربع-بیست دقیقه آخرشه.فقط باید خونسردباشی واسترس نداشته باشی.چون استرس باعث میشه بچه برگرده بالا.ضمناهرچی کمترجیغ بزنی وکمتربیتابی کنی زایمانت راحت تره.چون وقتی جیغ میکشی بچه بیحال میشه نمیتونه کمک کنه برای بدنیااومدن بهت فشارمیاد.پس انرژیهای خودتو نی نیتو نگه دار واسه دقایق آخر
مامان
پاسخ
ممنون از لطفتون اونجور ک میخواستم پیش نرفت و بعد 6ساعت تحمل درد بردنم اتاق عمل و سزارین شدم البته خداروشکر ک دخترم سالمه