نقل بهشتی ما

یک ماه بدون بابایی!

سلام عسلک مامان  امروز هفته ی 16 همون تموم میشه ووارد هفته ی 17 میشیم  امروز روز دوومی هست ک بابایی رفته مسافرت پری شب ساعت 12 شب سوار اتوبوس هاشدن ورفتن فرودگاه کرمان وروز بعد 7ونیم صبح پرواز داشتن خلاصه روز اخر نشد درست وحسلبی ازش خداحفظی کنم آخه عصرش ک با هم رفتیم بیرون  تاکارهای  نهایی رو انجام بدیم وشب هم ک خونواده ی بابایی اومدن خونمون  تاموقع رفتن پیشمون بودن وباهم رفتیم کنار اتوبوس ها  واونجام اینقدر شلوغ بود ک از دور فقط واسش دست تکون دادم  وخداروشکر جلو گریه مو گرفتم آخه شب قبلش موقع خواب اینقدر توبغلش گریه کردم ک  لباس بابا وموهای خودم خیس خیس شد ه بود  ومگه میتونستم  آروم شم تایکم...
3 مهر 1393

هفته ی 16

سلام عزیزکم،ازپنجشنه هفته ی 15 تموم شد ووارد هفته ی 16 شدیم امروز 16هفته و3روزمونه،مامانی امروز رفت دکتر وخانم دکتر گفت خدارو شکر همه چی خوبه وبرای 10 مهر واسمون سونوگرافی هفته ی 18 وغربالگری سه ماهه ی دووم  رونوشت از اونجایی که مامان دیگه دل تو دلش نیست تابدونه جنسیتت چیه به دکتر گفتم میشه هفته 17 برم برا سونوجنسیت ؟ اونم گفت نه دیگه یه دفعه همون 18هفتگی برو خلاصه دل مامانی آب شده آخه دوست دارم برات خرید کنم نمیدونم دخترونه بگیرم یا پسرونه !!؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امشب بابایی خداحافظی هاشو شروع کرد ومامان دلش گرفت! به بابا گفتم دیگه واقعا داری میری ها وبابایی هم گف اره دیگه!3شنبه ساعت 12شب بابا ازمون جدا میشه و1 ماه ازمون دوره،چقدر دلم براش تنگ م...
29 شهريور 1393

سلام

سلام عزیزدلم: این اولین پستی هست که بعداز ساختن وبلاگت میذارم باکلی تاخیر بعداز اینکه متوجه وجود نازت شدم تصمیم گرفتم برات یه وب درست کنم واز لحظات خاص وجدیدی که برامون بوجود میاد خاطره ای موندگار ثبت کنم اما بعداز درست کردن وبت لب تاپ مامانی خراب شد!!!!! وبه دلیل مشغله هایی که برای من وبابایی پیش اومد نتونستیم زودتر واسه تعمیرش اقدام کنیم خلاصه این شد که الان بجای نوشتن مناسبات هفته های اول باهم بودن امروز که سومین  روز از ورودمون به هفته ی15 است شد اولین مطلب وبلاگت ولی مامانی همه ی جزئیات  رو تو دفتر خاطراتش نوشته تا بعداباذکر تاریخ صحیحشون به اینجا منتقل کنم،فدای تو مامانی وبابایی   ...
22 شهريور 1393