یک ماه بدون بابایی!
سلام عسلک مامان امروز هفته ی 16 همون تموم میشه ووارد هفته ی 17 میشیم امروز روز دوومی هست ک بابایی رفته مسافرت پری شب ساعت 12 شب سوار اتوبوس هاشدن ورفتن فرودگاه کرمان وروز بعد 7ونیم صبح پرواز داشتن خلاصه روز اخر نشد درست وحسلبی ازش خداحفظی کنم آخه عصرش ک با هم رفتیم بیرون تاکارهای نهایی رو انجام بدیم وشب هم ک خونواده ی بابایی اومدن خونمون تاموقع رفتن پیشمون بودن وباهم رفتیم کنار اتوبوس ها واونجام اینقدر شلوغ بود ک از دور فقط واسش دست تکون دادم وخداروشکر جلو گریه مو گرفتم آخه شب قبلش موقع خواب اینقدر توبغلش گریه کردم ک لباس بابا وموهای خودم خیس خیس شد ه بود ومگه میتونستم آروم شم تایکم...
نویسنده :
مامان
13:17